سرگئی آلکساندروویچ یسنین( زاده ۳ اکتبر ۱۸۹۵ – در گذشته ۲۸ دسامبر ۱۹۲۵) شاعر روس و یکی از محبوبترین شاعران روسیه در قرن بیستم بود. یسنین در ۲۸ دسامبر بنابر قولی که در حال حاضر در میان محققان دانشگاهی رایج است، در حالت افسردگی (یک هفته پس از پایان درمان در یک بیمارستان روانی) خودکشی کرده است. او در حالی که رگ مچ دست خود را زد، آخرین سطور شعرش را با خون خود نوشت و خود را حلق آویز کرد:
بدرود دوست من
بی آن که دستها را بفشاریم و حرفی بزنیم
غمگین مباش
خم به ابرو نیاور
دراین زندگی، مردن چندان تازگی ندارد
و زیستن نیز دیگر چیز تازه ایی نیست…
سرگئی یسنین در کونستانتینوو در استان ریازان از امپراتوری روسیه در یک خانواده دهقان به دنیا آمد. او بیشتر دوران کودکی خود را با پدربزرگ و مادربزرگش، که او را پرورش دادند به سر برد. او در سن ۹ سالگی شروع به نوشتن شعر کرد.
در سال ۱۹۱۶، یسنین اولین کتاب شعرش را منتشر کرد. از طریق مجموعه شعرهای حزنانگیز خود در مورد عشق و زندگی ساده، او به یکی از شاعران محبوب روزگار خود تبدیل شد. از معروفترین اشعار او “در بیشههای خلیج، نزدیک شیب تپهها، پاییز آمدهاست، پاییزی لطیف… مادیان حنایی رنگی یال میافشاند” می توان نام برد.
پس از انقلاب اکتبر سال ۱۹۱۷ روسیه، یسنین با اعتقاد به این که انقلاب یک زندگی بهتر را برای مردم روسیه ایجاد خواهد کرد، مختصراً از آن حمایت کرد، اما به زودی از از کار خود پشیمان شد. او گاهی اوقات حکومت بلشویکی را در اشعار خود مانند شعر ” خشونتهای اکتبر مرا فریب داد ” مورد انتقاد قرار میداد.
یسنین در طول زندگی خود چهار بار ازدواج نموده است که ازدواج اول او در سال ۱۹۱۳ با آنا ایزیادن همکارش در خانه چاپ و نشر بود که حاصل این ازدواج یک پسر به نام یوری بوده و چهارمین ازدواج او در سال ۱۹۲۵ با سوفیا آندرینوا تولستوی نوه لئو تولستوی نویسنده مشهور می باشد. | ویکی پدیا
گویا این شاعر اهل روس سفری به کشور عزیزمان ایران در آن زمان داشته است( شاید هم در خیال شاعرانه خود) و در قطعه شعر خود بنام ” دستان محبوبه ام” که توسط فریدون فریاد ترجمه شده است ، نامی ازایران و شهرهای تهران و شیراز برده است. برهمین اساس این قطعه بسیار زیبا و پر از احساس را به شما عزیزان تقدیم می کنیم.
“دستان محبوبه ام”
دستان محبوبه ام
چون بال های تو
در میان موهایم غوطه می خورند
مردمان جهان
نغمه ی عاشقانه می خوانند
به تکرار.
من هم زمانی
نغمه ی عاشقانه می خواندم
اکنون نیز همان ها را آواز می کنم
از همین روست که کلام نافذ
از اعماق سینه با مهر سرریز می کند
اگر جانت را به تمامی از بند عشق ازاد کنی
قلبت قلعه ای از طلا می شود
اما
ماه آسمان تهران
دیگر به نغمه هایت گرمی نمی بخشد
نمی دانم چگونه زندگی را به پایان رسانم
در طلب شاهانه ی عزیزم بسوزم
یا در روزگار پیری
با تشویش و اندوه روزگار نغمه سرایی بسازم
هر چیز را راهی است
چیزهایی برای گوش خوشایندند
چیزهایی برای چشم
اگر ایرانی
شعر ناب نمی گوید
پس اهل شیراز نیست
درباره ی من همین شعرها
بین مردم بگویید که
او نغمه هایی زیبا تر در سر داشت
اما بال های قو
مغلوبش کردند.
منبع
کتاب عاشقانه های جهان نشر کتاب مرو به کوشش فیض شریفی