معجزه من توی تو
در سحر گاه می دیدم تو را
تنها و غمگین کنار رودی
در گریبان خود همچو قوی
نشسته با خود
خسته از خود
سوخته در خود
سرنوشت نوشته بود
آمدنم را
حیرانی پر از آگاهی
شیدایی پر از ناآرامی
میگشتم از ازل
سوی آهوی پُر غزل
چشمانی چون خلیج
گشته کم سو زین جلید
لبانی چون مرجان
کبود و دوخته
چهره ی چون ماه
سوخته و خسته
می گشتم هنوز
می نوشتم هر روز
از این سرایی که نبود
در این سرمای کبود
لیک در آن روز
معجزه من شد پیدا
ان فریاد بی صدا
آغوشی به اندازه یک قرن
معجزه ای بنام یک زن
آری میدانم
خوب میدانم
خاطره خواهی بود
خاطره ایی دور و نزدیک
لیک هراسی نیست
در این سرای بی کسی
در خیالم بودی از ازل
ای سرای پر غزل
4 پاسخ
باسلام وعرض ادب
احترامابه استحضارحضرتعالی
می رسانم اینجانب مواردی را یک جمله به شرح ذیل تقدیم حضورتان ارسال می دارم.
معروض می دارم از تمام
زحمت هایی که در فضای مجازی درخصوص کمک و آگاهی بیشتر شهروندان تا کنون کشیده اید کمال تشکر خصوصی بعمل
می اورم.
علیرضامحمدی.بوشهر.شهرستان دشتستان
با سلام
درود جناب محمدی عزیز
با تشکر از لطف جناب عالی??
باعث دلگرمی و افتخار ما می باشد که مطالب سایت مورد استقبال و توجه شما قرار گرفته است.
با ارزوی شاد کامی و پیروزی ???
بسیار زیبا?
?????