احمد نورانی

وکیل مدافع

۶ آبان ۱۴۰۱

محکوم به دار

ادب حقوقی

*محکوم به دار*

در کافه ی چشمانت

قهوه ی تلخ را سر می کشم

ترسی از گلو در انتهای معده

تیر می کشد از نگاهت

از دور در لابلای فنجانها

سر می کِشم همچومرد قانون

قهوه های مرگ را همچو افسون

سایه های مرد غگمین

نزدیک می شود

با قهوه های رنگین

دلهره ی انتخاب زندگی

بین زندان یا ایستادگی

در کافه ی سیاه چشمانت

روی کرسی نشته ام در انتظار

همچو ملاقاتی محکوم به دار

در انتظار پایان آن روز سرد

آخرین قهوه را سر می کشم

اخرین لحظه امید

اولین باد های نوید

ناگهان می بارد برف

تو دور می شوی

با چتری پر از حرف

پادشاه رنگ ها

اندیشه ی دریا ها ، از لحظه پیدایش رنگها در درون دریا ها، نغمه گشایش حس ها چه بود؟ در پشت مرجان ها، امید انسان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *