این داستان از طریق یک فایل صوتی با وساطت (watsapp )یکی از دوستان بسیار عزیز ،با گویندگی حمید رضا ثابتی باهمان عنوان فوق ( حکم عجیب قاضی….) تحصیل شده است. ما تنها زحمت کتابت ان را کشیدیم البته با اندکی دخل و تصرف.
شاید قوی ترین و اخلاقی ترین نوع انتقادها، طنز تلخ باشد، که همانا هنری بس سِتُرگ است .
قاضی در مورد پسر۱۵ ساله ای که در حال سرقت از یک مغازه در امریکا بود و در هنگام فرار یکی از قفسه ها را شکسته ، حکمی عجیب و تکان دهنده صادر کرد.
سالون دادگاه در حین محاکمه از جمعیت مردم آن شهر موج می زد. قاضی قبل از شنیدن جزئیات حادثه ،یک وکیل خوش نامی را برای دفاع از پسر تعیین کرده بود. بعد از شنیدن جزئیات ، از پسرک پرسید: ایا تو واقعا نان و پنیر سرقت و یک قفسه را تخریب کردی؟؟ پسر با خجالت سرش را خم کرد و گفت: بله
قاضی:چرا دزدی کردی؟؟ پسر: نیاز داشتم.
قاضی: آیا نمی توانستی بجای سرقت آن را بخری؟؟ پسر: من پولی ندارم.
قاضی: می توانستی از والدین خود پول بگیری؟؟
پسر: من فقط مادری بیمار دارم و بخاطر او این نان و پنیر را سرقت کردم
قاضی: تو کار و شغلی داری؟؟ پسر: من در کارواشی کار می کردم و برای کمک به مادرم روزی مرخصی گرفتم و به همین دلیل اخراج شدم.
در این لحظه وکیل مدافع که کنار پسر نشسته بود ، با صدای رسا گفت: اعلی حضرت جناب قاضی: اعتراض دارم!!!
قاضی به وکیل نگاهی کرد و به وکیل اجازه سخن گفتن داد.
وکیل گفت: اسم ژان وال ژان را شاید شنیده باشید؟ .قهرمان داستان بینوایان اثر فیکتور هوگو و دزدی یک قرص نان را همه می دانیم. سرقت یک قرص نان نشانه فسادی بزرگ در کل جامعه است.
این پسر دزد نیست این پسر یک قهرمان است .
اگر جرمی واقع شده است ،مسئول ان همه جامعه می باشد. از دولت و مجلس و حاکمان این سرزمین گرفته تا من و این جمعیت حاضر در دادگاه و حتی شما جناب قاضی.
به استناد قانونی که برای محرومان و ستم دیدگان وضع شده تقاضای صدور حکم برائت موکلم را دارم.
پس از پایان دفاعیات وکیل ، قاضی که متاثر شده بود، حکم خود را این چنین اعلام کرد: “سرقت و به ویژه سرقت نان، جنایتی بسیار سنگین و شرم آور است. همه ما مسئول این جنایت هستیم. با توجه به دفاعیات منصفانه جناب وکیل مدافع ، و شواهد موجود در پرونده ،امروز تمام حاضرین در جلسه دادگاه ،از جمله من و وکیل متهم، مسئول این جنایت هستیم. بنابراین همه ۱۰ دولار جریمه می شویم و هیچ یک بدون پرداخت این جریمه دادگاه را ترک نخواهد کرد.》سپس قاضی به وکیل نگاهی کرد ، و وکیل ۱۰ دولار را از جیبش بیرون اورد و روی میز قاضی گذاشت و بعد از آن قاضی نیز ۱۰ دولاری در آورد و روی میزش گذاشت و سپس قلم خود را برداشت و اینگونه نوشت:《علاوه بر این من صاحب مغازه که پسر را به پلیس تحویل داده و نیز صاحب کارواش که پسر را اخراج کرده را هر کدام ۱۰۰۰ دلار جریمه می کنم واگر این جریمه ها الان پرداخت نشود هر دو محل را پلمپ خواهم کرد.” پس از آن همه حاضرین در صحن دادگاه از پسر عذر خواهی کردند و تمام مبلغ را به قاضی پرداخت کردنند.
در حالی که قاضی پول ها را در جیب خود می گذاشت با چشم های پر از اشک بیرون می آمد ، ناگهان پیامی به گوشی همراهش ارسال شد:
ارسال کننده: وکیل خوش نام بود: “قاضی جان ۵۰ درصد سهم من یادت نرود”!!!!
قاضی هم با تبسمی پیام را جواب داد “نگران نباش سهمت مثل همیشه محفوظ خواهد بود” پایان…