- قسمت اول داستان
و بعد از چند هفته، پزشک برای بار دوم به مطب پزشکی مستشار داستان ما بازگشت.
این بار به وکیل گفت:من حافظه خود را از دست دادم.
وکیل با تبسمی گفت: آسان است و جای نگرانی نیست
پس پرستار را صدا زد و به او گفت: داروی شماره ۲۲۵ را از جعبه ۲۵ را بیاور پزشک تا این را شنید فریاد زد: نه این همان سس تند قبلی است.
وکیل با شادی گفت: تبریک می گویم شما حافظه خود را باز یافتید. پس لطفا ۱۰۰ ریال بابت درمان به پرستار پرداخت کنید.
پزشک با حالت تعجب و خشم از مطب پزشکی مستشار بیرون امد و همچنان نقشه های دیگری در سر داشت.
این داستان ادامه دارد…..
- قسمت سوم این داستان