فکری در مغز می گوید
حسی در قلب می بوید
اتفاق خواهد افتاد
اشتیاق خواهد شکفت
و من دراین تنهایی پر هیاهوی خویش
نشسته ام در کنج این باغ بی برگ
در فصلی سرد و خشک و سوزان
با چشمانی پر از گنج های نهان
با اندیشه های از جنس بهار بیداری
با دستانی خالی از رنج های انسانی
عطری از درون خاک می روید
صدای از جریان آب می گوید
همچنان باید گفت
بی هراس باید نوشت
تا اخرین لحظه آغوشی مرگ
همچنان باید زیست…