در نبود خنده ی لبان تو
کلماتم زرد می شود
بسان برگ های پاییزی
در سوزِ سردِ غم های تو
دفترِ شعرِ باغ
حرف به حرف امیدش
خشک می شود و به خواب طولانی می رود
خنده ی لبانِ تو
بهار و باران من است
نگاه تو
جهان شمع است درون چشمان تو جمع پروانه بی حاصل در گردش خویش می گردد و جهان و شمع ایستاده در نگاه تو