احمد نورانی

وکیل مدافع

۱۲ آبان ۱۴۰۱

رُز آبی

رُز  آبی می شُکُفد
دود می شود شهرم
رود می شود  شعرم
هر دم ، هر نفسی
در این شهرِ نیستی
گُم می کنم گُلم را
همچو پروانه و شمع
دراین مهمانی و جمع
می شکفد گُلم به رنگ آبی
نیست می شود همچو حبابی
مست می کند همچو شرابی
هرپیک ، هر هوسی
می گویم زِ او هر سُخنی
در این شهرِ خواستنی
دراین عمرِ رفتنی

پادشاه رنگ ها

اندیشه ی دریا ها ، از لحظه پیدایش رنگها در درون دریا ها، نغمه گشایش حس ها چه بود؟ در پشت مرجان ها، امید انسان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *