احمد نورانی

۱۸ دی ۱۴۰۲

زنجیر آزادی…

گاهی باید کامل خسته شد
مرهم مرگ را
در کام غرغره کرد
هر دمِ زیستن را
درخود زمزمه کرد
دقایقی باید در آب،
سر را  کامل خفه کرد
در آرزوی مرواریدی آبی رنگ
در سیاهی رژفِ دریای بی رنگ
گاهی باید کامل در جا زنیم
علف، زیر پای این زندگی سبزه کرد
لحظه ی نشستن را 
کامل زندگی کرد
ماه ها و سال ها باید در راه
پای خیال را رها کرد
در جستجوی عشقی سرخ گون
در صعودِ قله کوهی سربی رنگ
گاهی باید کامل پیدا کرد
خویشتن خویش را
یک بار در زندگی تجربه کرد
میان قرن های انزوای خویش
یک بار چله کرد
  در این زندان خود،
ذهن را کامل آزاد کرد
زنجیرهای آزادی را  هم می توان
با  این تن  خویش
حلقه حلقه
یک به یک پاره کرد
گاهی باید گستاخانه خنده زد
نومیدی را کامل  از خود خسته کرد
تا بخوابد بر بالین و بستر خویش
خوابی عمیق  و ممتد در سیاهی
آنگاه امیدِخواب رفته خویش را
برای آخرین بار
باهر چه وجود در توان
با غرشی نو و بی درنگ
از آرزو های پوچ و بی عمل
به یک باره  بیدار کرد

مشاوره آنلاین و رایگان موسسه حقوقی نوران وکیل

4 پاسخ

  1. مرهم مرگ را
    در کام غرغره کرد
    هر دمِ زیستن را
    درخود زمزمه کرد
    دقایقی باید در آب،
    سر را کامل خفه کرد
    در آرزوی مرواریدی آبی رنگ
    در سیاهی رژفِ دریای بی رنگ
    گاهی باید کامل در جا زنیم
    علف، زیر پای این زندگی سبزه کرد
    لحظه ی نشستن را
    کامل زندگی کرد

    1. وقت بخیر مهدی جان
      چاوشی یک ترانه دارد به نام این بود زندگی از حسین پناهی که فلسفه زندگی را گویا در این ترانه زیسته است:
      میزی برای کار
      کاری برای تخت
      تختی برای خواب
      خوابی برای جان
      جانی برای مرگ
      مرگی برای یاد
      یادی برای سنگ
      این بود زندگی…

      1. دقیقا احسنت. گویا شما هم در (زنجیر آزادی) جنبه های ژرف زندگی را از زایه دیگری به تصویر کشیده و لمس کرده اید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *