حسی در خود شکُفتن
چو غنچه ای در گُلی مردن
عطرش در مهد فنا شدن
از چیده شدن در دست عاشق
از خشک شدن در کتاب معشوق
از شعر شدن در خیال شاعر
در مهد از آنها شود فارغ فارغ…
پنجره بیداری
چه دلپذیر است این منظره ی بیداری فردا آبی فام و زیبا لیک هنوز یک افسانه است همچو گل چیده شده از خویش آرزوی پروانه