قدم زدنِ باغ را شنیدم
نه در خود بودم نه با خود
گویی بیرون با خود باغ بودم
باغی که آرزوی بهاری نداشت
و نه امید به گلی مست آور داشت
فقط باغ با خود آنجا بود
صدای آرام قدم های باغ
با نسیم زرد پاییزی
عطر دیگری داشت
نه عطر عشق بود تا زنده کند دل مرده ای را
و نه عطر نومیدی بود تا تیر خلاصی شود بر تن بی رمق
صدای قدم زدن باغ زلال بود
همچو زمزمه چشمه ی تنهایی بی طمع بود
هیچ رهگذری تمنای شنیدن قدم های تنهایی باغ را نداشت
در هیاهوی این شهر صدای باغ گم شده بود
سراسیمه فقط مشتاق به رسیدن
اشفته فقط در حسرت نرسیدن
باغ همچنان آهسته و قدم زنان
می پیمود مسیر سربی خود را
پژواک قدمهایش
شاید بیدار کرده بود احساس نهفته ایی را
بی آنکه مست رسیدن باشد
قدم زدن را رسیده بود
بلاتکلیفی و تعلل در صدور شناسنامه برای افراد فاقد هویت در کشور
«عثمان سالاری» نائب رئیس کمیسیون قضایی و حقوقی مجلس، در خصوص بلاتکلیفی و تعلل در صدور شناسنامه برای افراد فاقد هویت در کشور گفت: مسئولان