احمد نورانی

۳ آبان ۱۴۰۲

هستی و مستی…

درون واژه ها،  نقش باده  می فتاد
مستی اش شراب  کهنه و جوهر ناب بود
اولین پیک جاری می گشت
درون  تار و پود این دفتر
هوش از سرِ قلم می پرد
بی اختیار و اراده می رقصید
بی عرفان و باده می چرخید
آخرین پیک این واژه ها
روی سفیدی این جنگل
  انبوهی از سیاهی می جهید
روی خاکی بی درخت و ریشه
میوه و سایه می بخشید
در انتهای مستی اش
می گشاید چشم  زندگی را
در انزوای  هستی اش
می نشاند خشم خسته ای را
از نقش باده سیراب شده بود
تا مرز دیروز و فردایش
آرزوها را خواب کرده بود
واژه های مستی را
شعر نشده، پاک می کرد
دانه های هستی را
جوانه نزده، خاک می کرد
بی شک و باران
انتظار اش می کشید
صبری تا پایان صبرها
شوقی تا آغاز اشتیاق
تا لحظه ی مست شدن 
از عطر راز گل سرخ واژه ها
تا لحظه ی هست شدن
از رستن ترانه ای از دست  و  پا
   رقص موزونی بر زمین می کشید
آهنگ مرموزی بر آسمان می وزید
شعر بی وزنی در زبان می آفرید

مشاوره آنلاین و رایگان موسسه حقوقی نوران وکیل

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *