صدایی که شنیدن آن را می توان از نو شنید و با گوش های هنرمندانه دوباره به آن گوش سپرد.
این هنر خوب شنیدن از کدام واژه ها آفریده می شود؟؟ و من در این مکان هستی، صدای خود را می شنوم و در این زمان نیستی در افسون خیال شنیدن گوش در انتظارم.
ای حس خوب شنیدن در من، در کدام مکان و زمان جای داری؟؟ لحظه قطرات اشک با صدای قهقه ی باران ،در انقلابی نوین در آمیخته اند و در رقصی عصیانگر علیه جان و گوش در خوابم، خبر خوشی را فریاد می کشند. می شنوی؟؟
انگار می توان خوب شنید. اگر چشم ها را باید شست و جور دیگر باید دید. شاید گوش ها را زیر باران باید برد و جور دیگر باید شنید.
درست است که شنیدن کی بُوِد مانند دیدن. اما دیدی که بدون شنیدن باشد مثل دیدن ماه شب چهارده یا مشاهده شکفتن راز گل سرخ توسط نوزاد آدمی، بدون زوزه گرگ درون و عطر جان باشد. بی معنی و تُهی از شنیدن.
عصری که در آنیم پر از هیاهو و جنجال های این و آنهاست.پس خوب شنیدن سخت تر از دیدن می شود. کسی به صدای ترافیک گوش نمی دهد.کسی به صدای بوق های ممتد در اتوبان ها گوش نمی دهد. کسی به صدای کوچه ها در شب گوش نمی دهد. حتی کسی به نغمه های سنتور زن سر چهار راه یا قران خواندن مرد کور پیاده رو گوش نمی سپارد.
در این عصر صدا و غوغای گوش خراش . شنیدن این هنر فراموش شده را کسی نه یاد می دهد و نه کسی یاد می گیرد. اما فقط هنر خطابه و سخنرانی را یاد گرفتیم و به گوش های ایندگان جار می زنیم.
چگونه باید گوش سپرد به این صدایی که چون ابر و باد در رهگذر است؟
آن صدایی که فردا ی را چون نور روشن است را به گوش های کَر ما فریاد می زند.
شاید فقط باید بر بامِ پنجره و در بسته ی امید نشست و شنید. روزه سکوت گرفت با افطار شنیدن.
شاید باید شغل جدیدی دایر کنیم بنام شنیدن؟کار و بارش فقط شنیدن باشد و بس. شنیدن.